یک دانشجوی ...

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

یک دانشجوی ...

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

آخرین نظرات
لوگوی دوستان
محمدرضا موحدیان

شوخی های جالب شبکه های اجتماعی

جمعه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۲، ۰۴:۲۵ ب.ظ

 اگر «شما» نویسنده این آثار هستید، لطفا عصبانی نشوید. لبخند بزنید و به خواننده هایی فکر کنید که با خواندن نوشته هایتان لبخند می زنند و در دل تحسین تان می کنند.



۱- یکی از دوستام عاشق یه دختره بود نامزد کردن با هم؛ خیلی همو دوست داشتن بعد از یه مدت دختره گذاشت رفت با یکی دیگه ازدواج کرد. دوستم اومده بود پیشم سرشو گذاشته بود رو زانوهام گریه می کرد و می گفت: عشق و عاشقی همش دروغه! دیگه می خوام مثل تو باشم عاشق نشم؛ وابسته نشم؛ پست باشم؛ آشغال باشم؛ عوضی باشم؛ مثل لاشخورا زندگی کنم! مونده بودم دلداریش بدم یا بزنم لهش کنم.



۲- دیدین این فیلمارو که بچه گم می شه بعد پدر مادرشون پیداش می کنن نیم ساعت تو بغل همدیگه گریه می کنن؟ والا ما بچه بودیم گم می شدیم بعدِ اینکه پیدامونه می کردن نیم ساعت مثل چی کتک می خوردیم.

۳- مامان و بابام با همدیگه جایی نمیرن، همیشه یکیشون می مونه خونه که سریالای جِم رو واسه اون یکی تعریف کنه.

۴- بعدازظهر از زور گرما عرق ریزون از خواب بیدار شدم میرم تو هال می بینم بابام دراز کشیده پنکه رو روشن کرده و سرشو به طور ثابت گذاشته رو درجه آخر مقابل خودش، میگم پدر من آخه این چه وضشه؟ چرا کولرو روشن نکردی پختم از گرما؟ میگه دیدم عرق کرده بودیم ترسیدم سرما بخوری زیر کولر.

۵- بچه هفت ساله داداشم یه کار بدی کرده بود، مامانش دعواش می کنه و می گه امروز حق نداری تلویزیون نگاه کنی. این بچه هم می گه: این رفتارت یادت باشه، فردا که پیر شدی گذاشتمت خانه سالمندان نگی چرا! یعنی همچین نسلی هستن نسل جدید.

۶- به مادرم میگم روآندا تو کدوم قاره س؟ میگه آفریقا. می گم از کجا می دونستی؟ میگه از اسمش معلومه، مثل زلاندنو. اطلاعات عمومی یعنی بیداد می کنه تو خونه ما.

۷- یکی از سخت ترین کارای این دوره و زمونه اینه که بدونی چه جوری با یه بچه رفتار کنی که بهت فحش نده.

۸- یه سری با مامان بزرگم رفته بودیم محمود آباد، توی مهمانسرای شرکت نفت بودیم یه هفته. دم رفتن مامان بزرگم می خواست یه سری چیزای اونجا رو ببرده. مثلن دوتا شامپوی نصفه داشتن جفتشو می خواست برداره که بابام دیدش، گفت مامان جان، زشته. هتل نیست که! بابا وقتی دید خیلی اصرار داره که شامپو رو ورداره گفت حالا لااقل یکیشو بیار قبونت برم. مادر بزرگ ما هم برداشت دوتا شامپو رو توی یکی خالی کرد.

۹- امروز بابام ازم پرسید گوشیتو فارسی کردی؟ ممن گفتم نه نبردم فارسیش کنم چون باید Root بشه. یهو مامانم کاملا جدی گفت خب بده یکی ببره که روش بشه!

۱۰- قبول دارین بیسکویت مادرای قدیم بهتر بودن؟ دیروز یکی خریدم مزه پدر می داد.

۱۱- من و بابام رفته بودیم مهمونی، حوصله م سر رفت بهش مسیج دادم: بابا پاشو بریم. وسط صحبتش بود گوشیشو برداشت همه منتظر بودن که صحبتشو ادامه بده، بلندگفت: اِ تویی؟ باشه بابا جان الان می ریم.

۱۲- اخبار میگه: از هر ۵ ایرانی یک نفر از اسهال رنج می بره. این یعنی اون ۴ تای دیگه از اسهال لذت می برن؟

۱۳- در عصر جاهلیت یکی عاشق یه دختره میشه با پدرش میرن خواستگاریش. پدر دختر میگه هفته پیش زنده به گورش کردیم باید زودتر خبر می دادین.

۱۴- یک سوال بسیار معمولی پدر من سر سفره: این چیه؟ یعنی نوشابه و نیمرو هم جلوش باشه می پرسه!
حتما دوست داره قبل از خوردن غذا رو بهش معرفی کنیم!

۱۵- عکس العمل های خانواده بعد از اینکه من با سر و دستی خونین مال در اثر تصادف به خونه اومدم: مامانم: صاف می ری حموم خودتو به جایی نمیزنی نجس کاری بشه. داداشم: باز رفتی تو دیوار. بابام: به بیمه خبر دادی؟ مامانبزرگم: ناهار خوردی مادرجون؟

۱۶- امروز تو صف نونوایی بودم که یه دفه نونوا گفت: کی سیر خورده؟ منم گفتم: من. گفت: بیا جلو نونتو بدم برو سریع. تا حالا اینجوری تخریب شخصیتی نشده بودم.

۱۷- نظافتچی میاد خونمون مامانم قبلش اتاق منو جمع می کنه زشت نباشه یه وقت.

۱۸- گاهی نمی تونم تشخیص بدم که من واقعا الان گشنمه یا فقط حوصله م سر رفته!

۱۹- بالاخره آه بابام گرفتمون. کولرمون یه ساعت که کار می کنه خودش اتوماتیک وار خاموش می شه.

۲۰- کرگدن زورش به همه می رسه می تونه سلطان جنگل بشه، هیکلشم خوبه، ولی خسته ست می فهمی؟ حوصله نداره.

۲۱- طرف رفت انجمن اهدای اعضای بدن، عضو بشه جوگیر شد همه رو تیک زد، بعد از مرگش بیمارستان یه شلوار با یه مشت سبیل تحویل خانوادش دادن!

۲۲- بابام خواهرمو دختر گلم صدا میزنه منو دختر خلم! آپارتاید تا چه حد؟

۲۳- ترسناکترین جمله در زمان کودکی: وایسا برسیم خونه. یعنی تا برسیم خونه ۱۰۰ بار آرزوی مرگ می کردیم. یه بار تو ماشین خودمو زدم به خواب، وقتی رسیدیم خونه، بابام یه طوری که من بشنوم به مادرم گفت، حیف که خوابه وگرنه ادبش می کردم حالام عیب نداره فردا صبح که بالاخره بیدار میشه! نشون به این نشون که فرداش تا ساعت پنج عصر تو تخت غلت می زدم یعنی من خوابم.

۲۴- یکی از روش هایی که مامانا برای رجر دادن بچه هاشون می تونن ازش استفاده کنن اینه که قورمه سبزی درست کنن ولی کم.

۲۵- موس بلوتوث خریدم مامانم می گه هیچی نشده سیمشو کندی؟ ! از بس که بی انضباطی.

۲۶- دینگ دینگ. مسیج گوشی دوستام: سلام نازنینم. تا آخر عمر با همیم. هیچ وقت تنهات نمی ذارم.
دینگ دینگ! مسیج گوشی من: هایپر استار: از تارخ ۴ شهریور تا ۲۰ شهریور. ماکارونی تک ۱۱۸۰ تومان. نوشابه کوکا قوطی ۶۷۵ تومان. پنیر سفید کاله ۱۲۷۰ تومان.

۲۷- معنی مجزه رو موقعی می فهمی که الس ام اس اشتباهی بفرستی اما failed بشه!

۲۸- دیشب بابام داشت می گفت خدا هیچ موجودی رو بی دلیل خلق نمی کنه. بعد من از جلوش رد شدم یه مکثی کرد گفت البته خیلی ام مطمئن نیستم.

۲۹- چند سال پیش اون موقع که موتور براوو برای خودش کسی بود به مامانم گفتم اگه دکترها بگن تا یه ماه دیگه می میرم برام یه براوو می خری؟ گفت: نه می خوای یه ماه دیگه بمیری برای چی پول حروم کنم.

۳۰- تو آف شو. نه اول تو آف شو… (عاشقانه های اینترنت)

۳۱- پسرخالم آی پدشو گذاشته بود رو زمین، منم فکر کردم از این ترازو دیجیتالیساست رفتم روش وایسادم. هیچی دیگه بیچاره کور شد از بس گریه کرد.

۳۲- هر دفعه به بابام می گم برام ماشین می گیری؟ می گه: بله… فقط بگو نخش کوتاه باشه یا بلند؟

۳۳- پسرم واسه اولین بار یاد گرفت بگه گاو. منم ذوق زده بردم پیش مامانم گفتم ایلیا به مامانی بگو گاو. یهو مامانم گفت خاک تو سرت با این ادب کردنت. الان من که هیچ بچه م هم از حرف زدن افتاده.

اصفهان خبر

  • ۹۲/۰۶/۱۵
  • MRM

نظرات  (۵)

مقسی حالی کردم
پاسخ:
votre accueili
  • مهرک هنرمند
  • چندتاش خیلی خنده دار بود. دستت درد نکنه
    پاسخ:
    خواهش میکنم
    :)
    سلام
    خیلی باحال بود از ته دل خندیدم.ممنون.
    راستی بر خلاف مسابقه قبلی ایندفعه یه کم سخته ها راهنمایی نمیکنییییییییییی؟
    پاسخ:
    سلام
    خوش حالم که تونستم موجبات خنده و شادی شما رو فراهم کنم
    اره از یه کم بیشتر
    تا برم برگردم یه کم بیشتر فکر کنید
    زیاد بود حال نداشتم بخونم

    پاسخ:
    حله هر جور راحتی .....
    من تا اخرش خوندم حال کردم
    قابل توجه بازدیدکنندگان دیگر
    دونه دونه تا تهش رو خوندم شما هم سعی کن دونه دونه بذاری
    پاسخ:
    دیگه چی کار کنیم دیگه...
    چند روز بود که  پست نگذاشته بودم
    ببخشید دیگه
    امید وارم  که خوشت اومده باشه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    1daneshjoo.blog.ir